بدون عنوان
دختر گلم دیشب توی شرکت بابایی سمینار خام گیاه خواری برگزار شد --بابایی برا منم بلیط گرفت که توی این سمینار شرکت کنم --ساعت 5 و نیم سرویس از جلوی درب ورودی شهرکمون حرکت کرد --توی ماشین حسابی با باران و آرتین بازی کردی --وقتی رسیدیم بابایی اومد شما رو برد توی اتاقش تا من بتونم مطالب مفید رو یادداشت کنم -- این 2 ساعتی که ازت دور بودم برام 2قرن گذشت --هر چند دقیقه یه اس ام اس میزدم به بابایی و احوالت رو میپرسیدم --خودم اونجا بودم و دلم پیش تو بود--جالب اینجا بود که بابا میگفت یه خورده بازی میکردی بعد آروم میشدی و می گفتی مامان دوباره بابا سرت رو گرم میکرد و مشغول بازی میشدی و باز سراغ مامان رو میگرفتی -الهی قربونت ب...
نویسنده :
مامان سعیده
13:29